ریحانة النَبی (س)

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

ریحانة النَبی (س)

این پایگاه در نظر دارد جدیدترین سروده های شاعر آئینی و ذاکر اهلبیت (س) کربلایی مصطفی نصری را جهت اشاعه فرهنگ عشق به اهلبیت (س)انتشار دهد.عزیزانی که تمایل دارند از سبک های این ذاکر اهلبیت (س) استفاده نمایند از طریق صفحه (تماس با ما) و ارسال نظر خصوصی اعلام نمایند.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

شهادت امام حسن مجتبی(ع)

 

هستم همیشه سر سفره ی کریم

یکدفعه هم ندیده ام این سفره تا شده

هرجا کریم سفره گرفته ندیده ام

در پای سفره خوب و بدی هم سوا شده 

گفتم کریم صفحه پر از حجم واژه شد

هر واژه نام تو را می کند بغل

در بین شاعران شب شعر کربلا

احلی من العسل شده زیباترین غزل

رفتند اربعین همگی سمت کربلا

تنها نسیم شده زائر حسن

بعد از دوماه روضه ی اربابمان حسین

امشب شده حسینه ها  ذاکر حسن

عالم نشسته سر سفره ی کریم

مهمان دست فاطمه هستیم بی تردید

او بذر عاطفه را کاشت بی کم و کاست

آنجا که هیچ لهجه ای از عاطفه نمی فهمید

حسن ختام دفتر ایام عاشقیست

روزی هرکسی نبود ذکر نام او

من در تحیرم که شده ارتزاق عرش

عطر خوشی که می وزد از هر سلام او

تاریخ را دوباره قلم ثبت می کند

ایندفعه خانه اش پر از ازدحام یار

ایندفعه همسری که وفادار حضرت است

ایندفعه خیل لشگر مولاست بی شمار

طرح جدید زده کوچه ی بنی هاشم

دیوارهایی از گل یاس و بدون سنگ

باید مسیر از دو طرف باز تر شود

خیلی بلاست در وسط کوچه های تنگ

درب تمام خانه ها همگی شان بدون میخ

هیزم فقط برای شعله نان باشد و تنور

اصلا طناب بین دکان های شهر نیست

وقتی فرشته می کند از کوچه ها عبور

باید که طرح نو بزنم بر مزار تو

باید که فرشچیان را صدا کنم

قالیچه ای برای صحن شما بافت مادرم

باید که نذر مادر خود را ادا کنم

بادی وزید صفحه ورق می زند ورق

جوهر چو اشک بارش بی رحم تیر شد

از لا به لای صفحه ی قرآن ناطقی

کوثر چکید و دشت پر از خشم تیر شد

چشمان تیر در تن تابوت می گریست

روضه رسید در وسط فکر حرمله

بادی وزید صفحه ورق می زند ورق

تیری گذاشت روی گلو خط فاصله...

 

همسفر نیزه نشین...


رفیق نیمه را نشو                    مسافر نیزه نشین

از اون بالا یه لحظه هم       خواهرتو داداش ببین

دارم می رم از این دیار        نگو که تنهام میذاری

ببین داری با موندنت            روی دلم پا میذاری

همسفر نیزه نشین      گوش کن توی این هم همه

می خوام که سر بسته بگم       اینجا پر از نا محرمه

از اون روزی که دشمنت         ماه شبامون رو شکست

سه ساله حتی واسه خواب      یه لحظه چشماشو نبست

دستی که توی علقمه            شق القمر کرده با عمود

نیمه شبی تو بیابون            صورت گل رو کرد کبود

اسم رقیه شد ببخش               شرمندتم به روم نیار

واسش نکردم مادری             تو پای این پیریم بذار

دخترکت یه لحظه هم          طاقت دوریت رو نداشت

سرت تو آغوشش که بود       چشاشو روی هم گذاشت

همسفر نیزه نشین                      حرف منو بیا بخر

خسته شدم از این سفر            هر جا میری منم ببر


عید غدیر



ساقی بده پیمانه ای از باده ی مرد افکنت

جامی بده بر دست من از جام های نشکنت

دنبال مطرب می دود شعرم میان میکده

دف می نوازد بر غزل پس کو دگر رقصیدنت

می چرخد این دیوارو در گرد سرم عقلم ببین

در پیچ و تاب زلف تو دیوانه شد از دیدنت

من باده خوردم از خم اکسیری  تاک غدیر

مستم مراعاتم نما دستم علی بر دامنت

مجنون نامت می شود دل دل دل دلدارها

دیدم مسلمان می شوند با دیدنت حجارها

ای کهکشان ها وصله ای از گوشه ی دامان تو

خیل ملائک کرده ست شاگردی سلمان تو

اعجاز کن ای بوتراب با گردی از نعلین خود

ای که کمیت محشراست تا به ابد لنگان تو

وقتی خدا در خلوتش گرم تماشای تو بود

هفت آسمان چون ذره ای شد ساکن چشمان تو

کعبه چو در آغوش خود زیباتر از یوسف بدید

پیراهن صبرش درید و شد فقط ویران تو

از نور چشمانت زحل  گم کرده راهش در مدار

آیات توحید خداست در رعد و برق ذوالفقار

بر عرشه ی کشتی نوح قطعا تو بودی نا خدا

استاد درس خضری و استاد درس انبیا

در طور سینا منعکس شد جلوه ی ایمان تو

در جان موسی آتشی از عشق تو گشته به پا

طاق مسیح ابرویت شد بارش انجیل ها

نام تو در هر نسخه ی عیسی شده رمز شفا

ای که نفس های نبی دنبال عطری از عبات

دست تو در معراج داد بر دست احمد سیب را

سجاده ات بوی پر جبریل دارد  یا علی

نام تو را در خاطراتش نیل دارد یا علی

این آخرین حج نبی است یا ازدحام محشر است

خیل عظیم حاجیان صف در صف پیغمبر است

گویا محمد در دلش طوفان فردایی به پاست

روزی که شاید بعد او دین بی پناه و رهبر است

چشم تمام حاجیان شد معتکف بر چشم او

اما نگاه نافذ احمد به جای دیگر است

در گیر و دار این سکوت جبریل نازل شد و گفت

آری خدا هم چون رسول قلبش اسیر حیدر است

ای بی بدل ای بی مثل ای طعم شیرین غزل

کامل نما دین خدا حی علی خیر العمل

ای همرهان ای حاجیان ای مومنات و مومنین

این لازم الاجرا ترین فرمان خیر المرسلین

هرکس جلو افتاد گو برگردد از راه خودش

هرکس عقب مانده رسد بار شتر ها بر زمین

کوه احد بر پا شده با صد جهاز از اشتران

ناد علی گویان رود از منبرش بالا چنین

 کل غدیر خم شده انگشتر هفت آسمان

حک کرد ختم الانبیا نام علی بر این نگین

امشب که از نام علی لب ها معطر می شود

مهر ضمانت نامه ی اسلام حیدر می شود

انجیل علی تورات علی مصحف علی قرآن علی

درمان علی رضوان علی هم جان و هم جانان علی

قدر است علی یاسین علی طاها علی اعلا علی

کوثر علی فاطر علی هم حج و هم  ایمان علی

کهف است علی قاف است علی هم صاد و هم صافات علی

مرصاد علی شمس است علی هم نجم و هم میزان علی

نوح است علی احمد علی یوسف علی عیسی علی

داوود علی اسحاق و اسماعیل علی لقمان علی

در پای دار عشق او مست و قلندر می شوم

شعر جنون می خوانم و بی پا و بی سر می شوم

نعم الامیر عالم و مردی فراسوی زمان

قدر مقام او بود از بیکران تا بیکران

حجاج مبهوت نبی و عرشیان مات علی

یک ان یکاد از فاطمه بر بازوی آن پهلوان

من شهر علمم او درش شیر خدا شاه عرب

هرکس منم مولای او حیدر شود مولای آن

فریاد بخن یا علی پیچده در خم غدیر

دعوت شده با شال سبز سادات هم در آسمان

یک عمر در گلدسته ها عطر خوش نام علیست

یعنی خدا هم گفته است اسلام اسلام علیست

شکر خدا عشق علی در سینه ی من جا گرفت

از کودکی این زندگی با عشق تو معنا گرفت

هر جا زمین خوردم پدر گفتا بگویم یا علی

با یا علی این کودک افتاده حالا پا گرفت

مادر به من آموخته از روز اول عشق تو

خیلی دعایم کرده که دست مرا زهرا گرفت

دارم کبوتر می شوم این آخرین حرف من است

از دوری ایوان تو آه این دل شیدا گرفت

در برق ایوان نجف تصویر لبخند خداست

بعد از نجف امشب دلم بدجور پیش کربلاست



مناجات عرفه



تنگ غروب عرفه


عطر تو این حوالیه


دل منم پیش شماست


با اینکه جامون خالیه


وقتی که توی گریه هات


سجده به تربت می کنی


منم دعا کن وقتیکه


ذکر مصیبت میکنی


می خوام منم رها بشم


شهید تو منا بشم


می خوام که امروز با شما


عازم کربلا بشم


تنگ غروب عرفه


دل شکسته می خرن


روضه خونا گریه کن و


تا خود گودال می برن


رقیه از دور عموشو


به حاجیا نشون می ده


صف بسته شد واسه نماز


اکبر داره اذون میده


یه مادر آب زمزم و


خورده و خیلی شیر داره


یه طفل شیر خواره آروم


خوابیده توی گهواره


لالا لالا یی علی جون


واسه تو آب فراونه


عمو که سقامون باشه


کسی تشنه نمی مونه


تنگ غروب عرفه


بین مناجات و دعا


یهو دلم هوایی شد


برم پیش امام رضا


من از بزرگام شنیدم


سقاخونه ات شفا میده


هرکی دخیل شد به ضریح


حاجتشو خدا میده


امام رضا دعام بکن


خادم این حرم بشم


اگه لیاقت ندارم


دعا بکن آدم بشم


تنگ غروب عرفه


می خوام که توبه بکنم


گریه هامو تو می خری


می خوام که گریه بکنم


گریه دوای درداست


مرهم قلب تنهاست


گریه برای بنده


دلیل عفو خطاست


تنگ غروب عرفه


دل منم هواییه


به هر طرف بخوام برم


مسیرش کربلاییه


تنگ غروب کربلا


یه خواهری پا نیزه ها


معجرشو گره می زد


حسینشو می زد صدا


می گفت خیالت تخت تخت


همه سپاه تو می شم


کسی بخواد سنگ بزنه


خودم پناه تو می شم


چادر مادر سرمه


هم چادر هم سپرمه


هیچکی حریفم نمیشه


سایت که بالا سرمه


تنگ غروب عرفه


گره زدم به حاجتام


یک نخ شال روضه تو


به آرزوی کربلام


مناجات امام زمان(عج)


مادرم صبح آبپاشی کرد

کوچه ای راکه توگذرکردی

به امیدی سپند دودمی کرد

که تو ازپشت ابربرگردی

وغروبی دوباره بین سمات

بی تو رفت وقنوت شعرم باز

در ضریح دعابرای ظهور

کرده تاجمکران تو پرواز

السلام علیک یا دریا

السلام ای حقیقت باران

بی تو تقویم سال من پوچ است

عقربه های ساعتم بی جان

جمکرانی شده دلم امشب

تا سحر بس که ندبه می خوانم

حال من را تو خوب می دانی

خار چشمم برات می دانم

شال سبزت بکش به روی سرم

بار دیگر تو روبه راهم کن

چشم من که تو را نمی بیند

لااقل تو دمی نگاهم کن

آه از این آرزوی دور و دراز

اقتدا بر تو در نماز حرم

یک دفعه امتحانش که می ارزد

هستی ام مال تو بیا بخرم



میلاد امام الرئوف



میل شلوغی حرمت قصه ی زیارت شد


این بار جای شعر صحبت از گفتن حکایت شد


قصه رسید به اینجا که چشم صیادی


سمت مسیر عبور بچه آهویی هدایت شد


و مادرانه ترین حس آهوی مادر


تنها دلیل اصلی باران صد کرامت شد


وگوش به گوش رسید قصه به گوش تمام صیادان


از یک شکار پای ضریحی.... چنین روایت شد


اصلا خود خدا نوشت قصه ی آهو به صفحه ی تاریخ


اینگونه شد که راز اصل وجود رضا ضمانت شد


این قصه پشت به پشت رسیده به نسل تا امروز


هر معجزه کنار پنجره فولاد عین عادت شد


شاعر در ازدحام شلوغی گرد صحن عتیق


با التماس فقیر کمی نگاهت شد


در بیت هشتم شعرش اجازه می خواهد


تا آخرین نفس ز تو گوید اگر عنایت شد


دستی که خورده یک دفعه بر آن ضریح نور


با یک غزل سلام عرض ارادت ز راه دور


باب الجواد ،ساعت هشت، زائری تنها


اشکی که از کنار مژه روی گونه شد پیدا


در ازدحام طواف کوبوتران حرم


چشمش گرفته به آغوش برق گنبد را


گویا رسیده به مشهد و یا سه راه بهشت


زائر شده به نجف،کربلا و سامرا


اینجاست روضه ی رضوان شاه طوس


اینجاست خانه ی اصلی حضرت زهرا(س)


تسبیح و مهر و مفاتیح و عطر گلاب


نقاره می دهد خبر که مریضی گرفته شفا


با جامعه کبیره میان رواق دارالزهد


دل می زند به شوق تو آهنگ دلبری آقا


از لابه لای پنجره فولاد تان جوشید


هشت مرتبه علی ،هشت آسمان ، بیکران دریا


شمس الشموس سوره ی وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا تو


عالم فقیر نیمه نگاهت تو حج ما فقرا


من شدم ساکن مشهد شدم آواره ی تو


می شوم محو صدای خوش نقاره ی تو


 همسایه ی دیوار به دیوار توام خانه ات آباد


یک عالمه خواهش ،دوسه خط اشک  سپردم به پر باد


ای کاش آخرین نفس زائرت گرفته شود


در سجده ی نماز تحیت میان  گوهرشاد


ای کاش در صف جارو کشان فرش حرم


قرعه به نام همچو من دل شکسته می افتاد


میل حرم شده آشوب قلب مادر من


ای کاش شود زائراتان در شب میلاد


ایندفعه نذر کرده ببندد دخیل و می دانم


حاجت رواش می کنی از پنجره فولاد


باده زدم ز کاسه های طلایی سقاخانه


انگشت نما شده ام در حرم  هر چه بادا باد


دست خودم که نیست نام تو مسکر شده برای این شاعر


حدم ندیدن روی تواست منم دائم الخمر مادرزاد


اسفند گشته ام که شوم دود دست خادمتان


آن چوب پر که خادمتان زد به شانه تکانم داد


میل شلوغی حرمت قصه را به اینجا برد


گویا که دفتر شعرم به قم ورق می خورد


بال فرشته ها شده سایه برای این بانو


آقاست آنکه شده پس گدای این بانو


یک بام و دو هوا حکایت من شد در این شب ملکوت


آهو شوم و یا کبوتر جلد هوای این بانو


باید که ریسه ببندم میان این دو حرم


پیچیده عطر نان رضا در سرای این بانو


برگ برنده بین دو دست کریمه هاباشد


سوهان قم شده قرص شفای این بانو


معصومه است ماه منظومه ی رضاست


زیباست هر که هست خالق و خدای این بانو


هرکس دلش هوای فاطمه(س) کرده به قم رفته


آیینه ی تمام نمای فاطمه(س) سیمای این بانو


گل ها به عطر ملیح رخش گرفتارند


شد بوسه گاه ملائک رد پای این بانو


حاجت رواست پیش رضا زائر بی بی


اصلا رضا رضای خدا شد رضای این بانو


از صحن آینه تا صحن انقلاب راهی نیست


گشتم نگرد زیبا تر از این راه گذرگاهی نیست


قصه تو را سرود گوشه دفتر گل شد


تو آمدی شهر مدینه سراسر گل شد


با خود بهار را به دامن خانه کشیدی و


خندیدی و لبخند های مادر گل شد


وقتی خبر آمدنت وزید در گوش حرم


بالای گنبدتان جای کبوتر گل شد


خورشید بوسه زد به پیشانی ایوان طلا و بعد


در هر رواق پیراهن سبز مرمر گل شد


تا که نسیم یاس تو پیچید در جهان


قاب نگاه پر از عشق یک پدر گل شد


ای هشتمین ستاره ی منظومه ی علی


نام تو چون علی همیشه بر سر منبر گل شد


اصلا عجیب نیست که وقتی تو آمدی


باران شهر مدینه تا سحر گل شد


از طرح گل کاشی ایوان حرم بود اکنون


گل بوته ی باغ های قمصر گل شد


امشب خدا تمامی خود را کشیده است


زهرا(س) علی(ع) دوباره به دنیا رسیده است


در خلسه ای عجیب قصه به آخر رسید و بعد


از گوشه چشم زائرتان اشکی چکید و بعد


وقت اذان ظهر وضو کرد پای حوض حرم


خوشحال از اینکه ضریح را بوسید و بعد


افتاد یاد خاطره هایی که زندگی اش بود


در کوچه های ذهن نسیمی وزید و بعد


ناگاه رقص پرچم گنبد دلش لرزاند


همچون کبوتری سوی صحرا پرید و بعد


در راه فاصله ها را قدم زد و


از غیر هر آنچه بود دل برید و بعد


در بین راه همسفر حرف باد شد


تعریف یوسف کنعان شنید و بعد


یک آرزو توان حرکت اورا گرفته بود


در خلوتش نشست با یک امید و بعد


ایندفعه جای شعر و حکایت دلش گرفت


در دفترش ضریح کرببلا را کشید و بعد


آهی کشید و گفت عیدی مارا شما بده


جان جوادتان به منم کربلا بده








بغض مادر

 

به مناسبت روز جهانی قدس

پادکست (بغض مادر)

دریافت

حجم: 9.13 مگابایت
 

 

میلاد امام حسن(ع)




بام شما بدون کبوتر نمی شود

آخر کسی معطَّل این دَر نمی شود

هر شاعرانه ای که بگویم در این میان

بی اذن فاطمه وارد دفتر نمی شود

چون نام فاطمه آمد به رسم عشق

هر باده ای که باده ی کوثر نمی شود

اصلا بدون نام پر از شکَّر حسن

هر منبری و مجلسی که مُعطَّر نمی شود

تو آمدی به گوش جهل عرب حق فرو کند

اصلاً نژاد فاطمه ابتر نمی شود

قربان نام فاطمه جز فاطمه کسی

با ذکر یاعلی که برابر نمی شود

نسل علی قیامت کبری عالم است

دنیا غبار پای قاسم و اکبر نمی شود

گفتم علی که قبله ی شعرم ترک خُورَد

شعرم دگر حریف گفتن حیدر نمی شود

بر چهار گوشه ی دنیا خبر رسید

امشب خدا که سفره ی افطار را که چید

سنگ تمام گذاشت به خلقت نورانی حسن

ما را زخاک حسن بعد آفرید

آیینه را مقابل رویش نهاد و بعد

نقش و نگار زد به رویش از هرآنچه دید

بالا گرفت جلوه ی خود را در آسمان

هرآنچه داشت ز روحش در او دمید

وقتی رسول بر دهنش بوسه می زند

کل علوم عالم امکان در او چکید

حالا که گرم خواب در آغوش مادریست

نازش چگونه دگر می توان خرید؟!

پیچیده عطر نذری زهرا به کوچه ها

شاه و گدا از این ولیمه بانو کمی چشید

چه خوب شد که محب تو غلام زاده بُوَد

قطعا که دشمنان حسن هم حرام زاده بُوَد

نام تو را خلاصه زهرا نوشته اند

نام مرا کنار تو شیدا نوشته اند

من یا کریم درگه تو اَیُّها الکَریم

بر روی شال سبز تو آقا نوشته اند

واژه به واژه آبی امواج لطف تو

همرنگ بی کرانه ی دریا نوشته اند

در ازدحام فقیران این درت

نام تمام خلق یکجا نوشته اند

نام تو روی نامه ی اعمال من که هست

بر روی  نامه حکم مدارا نوشته اند

در مدح تو کمیت شعر زمین لنگ می زند

مدح تو را به عالم بالا نوشته اند

اسم تمام آل عبا را کنار تو

برسر در بهشت خوش خط و خوانا نوشته اند

ایل و تبار من همگی شان غلام تو

این سر که هیچ جان فقیرم به نام تو

آقای سبز پوش عطر تو می آورد نسیم

پُر شد تمام کوچه باغ دلم از همین شمیم

این ماجرای عطر سیب و همان ارث مادری

ما هم عجیب مثل تو مدهوش مادریم

این کاسه های خالی و یک عالمه دعا

اصلا نگفته مُهر اجابت زدی کریم!

ما قد کشیده ایم پای بیرق سبز تو یا حسن

هستیم ریزه خوار سفره ی احسانت از قدیم

شهبال جبرئیل سایه ایوان خانه ات

بوی بهشت می وزد از گرد این حریم

وقتیکه انبیا به درک وجودت نمی رسند

ما پس چگونه پی به مقام شما بریم

وقت اذان مغرب و ما پای سفره ات

امشب به دست فاطمه افطار می کنیم

افطار می کنیم ز نان گندم دستاس فاطمه

امشب شبیست که مادرانه شد احساس فاطمه

ای یوسف خوش قد و بالای فاطمه

لبخند پر لطافت لب های فاطمه

ای مادری ترین پسر ارشد علی

گیسو کمند، ای مه شب های فاطمه

نام تو را حسن گذاشت که نقاشی ات کند

در قاب واژه ها گل زیبای فاطمه

تو ساکن جزیره ی اسرار مادری

ای گنج سر به مهر معمای فاطمه

حا سین نون نه فقط می شود حسن

اسم تو رمز الفبای فاطمه

تو لافتی ذوالفقار علی در نبردها

ای اولین پیاله صهبای فاطمه

قدری عنایتی به این مریض پر از احتیاج کن

هم درد تو هم دوا تو ای مسیحای فاطمه

باید از این که هست عاشق ترت شوم

با یک نگاه تو خاکسترت شوم

شکر خدا که دلم با تو آشناست

نان تو خورده ام که دلم عاشق خداست

مجنون شدن در این حراجی لیلی که ساده است

خوش آن دلی که بر تب عشق تو مبتلاست

ای کاش مهر نوکریت بر جبین زنند

گویند خادم همیشگی باب مجتبی است

خادم ؟!مگر بقیع هم گنبد و بارگاه داشت

اصلا بقیع حس عجیبی برای ماست

ایرانیم همسایه ی قدیمی شهر امام رضا(ع)

اینجا ضریح سهم تمام امازاده هاست

گنبد چرا طاق فلک کُّل گنبدت

خورشید برق کوچکی از گنبد شماست

وقتی ضریح شما قلب شیعه هست

قطعا بقیع شعبه اصلی کربلاست

با رنگ سبز روی دلم حک شده حسن

تقدیر ما به شهادت رقم بزن

ماه میهمانی خدا



توی حوض حیاطمون انگار

عکس ماه توئه که افتاده

یعنی اینکه خدا واسه دنیا

بارون ربنا فرستاده

برکت سفره های افطاری

یعنی بازم گرفتی مهمونی

شک ندارم که هر بد و خوبو

پای سفره خود تو مینشونی

فرصت خوبیه برای من

این شبا تا سحر که بیدارم

فرصت خوبیه برام تا که

از ته دل بگم دوست دارم

من همون بنده ی خطا کارم

که همیشه بهت بدهکاره

تو همون مهربونی که هیچ وقت

بندشو پشت در نمیذاره

ماه پرواز تا خود ملکوت

منم و دست بسته و بی پر

الکی دعوتم نکردی که

دستمو می گیری یه روز آخر

توی گرمای ماه رمضون

عطش من چه قیمتی داره

اینکه مثل امیر بی کفنم

تشنه می شم چه لذتی داره

دم افطار یا حسین می گم

تا که با آسمونا هم دم شم

یه روزی می رسه بیام آقا

کربلات تا که من هم آدم شم

مناجات با امام زمان(عج)

جشنی که امشب می گیریم براتون

نذری برا سلامتیتون میشه

ای روشنایی تمام  جهان

چه سخته بی تو شهر چراغون بشه

امشب زمین برو بیایی داره

تازه هزارتا جشن تو آسمونه

اما مثه مادر دل شکستم

فرشته هم دلش تو جمکرونه

شب ولادت تو اشک و لبخند

یه عالمه حرف نگفته داره

عزیز من خودت بگو چجوری

بدون تو دلم طاقت بیاره

اگه دارم لباس نو می پوشم

اگه برات ریسه دارم می بندم

فقط بخاطر دل فاطمه است

اگر بدون تو دارم می خندم

کجای این جهان آقا گرفتی

دست دعاتو سمت آسمونها

قربون موهای سر سفیدت

کم گریه کن به حال و روز ماها