ریحانة النَبی (س)

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

ریحانة النَبی (س)

این پایگاه در نظر دارد جدیدترین سروده های شاعر آئینی و ذاکر اهلبیت (س) کربلایی مصطفی نصری را جهت اشاعه فرهنگ عشق به اهلبیت (س)انتشار دهد.عزیزانی که تمایل دارند از سبک های این ذاکر اهلبیت (س) استفاده نمایند از طریق صفحه (تماس با ما) و ارسال نظر خصوصی اعلام نمایند.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

میلاد امام حسن(ع)




بام شما بدون کبوتر نمی شود

آخر کسی معطَّل این دَر نمی شود

هر شاعرانه ای که بگویم در این میان

بی اذن فاطمه وارد دفتر نمی شود

چون نام فاطمه آمد به رسم عشق

هر باده ای که باده ی کوثر نمی شود

اصلا بدون نام پر از شکَّر حسن

هر منبری و مجلسی که مُعطَّر نمی شود

تو آمدی به گوش جهل عرب حق فرو کند

اصلاً نژاد فاطمه ابتر نمی شود

قربان نام فاطمه جز فاطمه کسی

با ذکر یاعلی که برابر نمی شود

نسل علی قیامت کبری عالم است

دنیا غبار پای قاسم و اکبر نمی شود

گفتم علی که قبله ی شعرم ترک خُورَد

شعرم دگر حریف گفتن حیدر نمی شود

بر چهار گوشه ی دنیا خبر رسید

امشب خدا که سفره ی افطار را که چید

سنگ تمام گذاشت به خلقت نورانی حسن

ما را زخاک حسن بعد آفرید

آیینه را مقابل رویش نهاد و بعد

نقش و نگار زد به رویش از هرآنچه دید

بالا گرفت جلوه ی خود را در آسمان

هرآنچه داشت ز روحش در او دمید

وقتی رسول بر دهنش بوسه می زند

کل علوم عالم امکان در او چکید

حالا که گرم خواب در آغوش مادریست

نازش چگونه دگر می توان خرید؟!

پیچیده عطر نذری زهرا به کوچه ها

شاه و گدا از این ولیمه بانو کمی چشید

چه خوب شد که محب تو غلام زاده بُوَد

قطعا که دشمنان حسن هم حرام زاده بُوَد

نام تو را خلاصه زهرا نوشته اند

نام مرا کنار تو شیدا نوشته اند

من یا کریم درگه تو اَیُّها الکَریم

بر روی شال سبز تو آقا نوشته اند

واژه به واژه آبی امواج لطف تو

همرنگ بی کرانه ی دریا نوشته اند

در ازدحام فقیران این درت

نام تمام خلق یکجا نوشته اند

نام تو روی نامه ی اعمال من که هست

بر روی  نامه حکم مدارا نوشته اند

در مدح تو کمیت شعر زمین لنگ می زند

مدح تو را به عالم بالا نوشته اند

اسم تمام آل عبا را کنار تو

برسر در بهشت خوش خط و خوانا نوشته اند

ایل و تبار من همگی شان غلام تو

این سر که هیچ جان فقیرم به نام تو

آقای سبز پوش عطر تو می آورد نسیم

پُر شد تمام کوچه باغ دلم از همین شمیم

این ماجرای عطر سیب و همان ارث مادری

ما هم عجیب مثل تو مدهوش مادریم

این کاسه های خالی و یک عالمه دعا

اصلا نگفته مُهر اجابت زدی کریم!

ما قد کشیده ایم پای بیرق سبز تو یا حسن

هستیم ریزه خوار سفره ی احسانت از قدیم

شهبال جبرئیل سایه ایوان خانه ات

بوی بهشت می وزد از گرد این حریم

وقتیکه انبیا به درک وجودت نمی رسند

ما پس چگونه پی به مقام شما بریم

وقت اذان مغرب و ما پای سفره ات

امشب به دست فاطمه افطار می کنیم

افطار می کنیم ز نان گندم دستاس فاطمه

امشب شبیست که مادرانه شد احساس فاطمه

ای یوسف خوش قد و بالای فاطمه

لبخند پر لطافت لب های فاطمه

ای مادری ترین پسر ارشد علی

گیسو کمند، ای مه شب های فاطمه

نام تو را حسن گذاشت که نقاشی ات کند

در قاب واژه ها گل زیبای فاطمه

تو ساکن جزیره ی اسرار مادری

ای گنج سر به مهر معمای فاطمه

حا سین نون نه فقط می شود حسن

اسم تو رمز الفبای فاطمه

تو لافتی ذوالفقار علی در نبردها

ای اولین پیاله صهبای فاطمه

قدری عنایتی به این مریض پر از احتیاج کن

هم درد تو هم دوا تو ای مسیحای فاطمه

باید از این که هست عاشق ترت شوم

با یک نگاه تو خاکسترت شوم

شکر خدا که دلم با تو آشناست

نان تو خورده ام که دلم عاشق خداست

مجنون شدن در این حراجی لیلی که ساده است

خوش آن دلی که بر تب عشق تو مبتلاست

ای کاش مهر نوکریت بر جبین زنند

گویند خادم همیشگی باب مجتبی است

خادم ؟!مگر بقیع هم گنبد و بارگاه داشت

اصلا بقیع حس عجیبی برای ماست

ایرانیم همسایه ی قدیمی شهر امام رضا(ع)

اینجا ضریح سهم تمام امازاده هاست

گنبد چرا طاق فلک کُّل گنبدت

خورشید برق کوچکی از گنبد شماست

وقتی ضریح شما قلب شیعه هست

قطعا بقیع شعبه اصلی کربلاست

با رنگ سبز روی دلم حک شده حسن

تقدیر ما به شهادت رقم بزن

ماه میهمانی خدا



توی حوض حیاطمون انگار

عکس ماه توئه که افتاده

یعنی اینکه خدا واسه دنیا

بارون ربنا فرستاده

برکت سفره های افطاری

یعنی بازم گرفتی مهمونی

شک ندارم که هر بد و خوبو

پای سفره خود تو مینشونی

فرصت خوبیه برای من

این شبا تا سحر که بیدارم

فرصت خوبیه برام تا که

از ته دل بگم دوست دارم

من همون بنده ی خطا کارم

که همیشه بهت بدهکاره

تو همون مهربونی که هیچ وقت

بندشو پشت در نمیذاره

ماه پرواز تا خود ملکوت

منم و دست بسته و بی پر

الکی دعوتم نکردی که

دستمو می گیری یه روز آخر

توی گرمای ماه رمضون

عطش من چه قیمتی داره

اینکه مثل امیر بی کفنم

تشنه می شم چه لذتی داره

دم افطار یا حسین می گم

تا که با آسمونا هم دم شم

یه روزی می رسه بیام آقا

کربلات تا که من هم آدم شم

مناجات با امام زمان(عج)

جشنی که امشب می گیریم براتون

نذری برا سلامتیتون میشه

ای روشنایی تمام  جهان

چه سخته بی تو شهر چراغون بشه

امشب زمین برو بیایی داره

تازه هزارتا جشن تو آسمونه

اما مثه مادر دل شکستم

فرشته هم دلش تو جمکرونه

شب ولادت تو اشک و لبخند

یه عالمه حرف نگفته داره

عزیز من خودت بگو چجوری

بدون تو دلم طاقت بیاره

اگه دارم لباس نو می پوشم

اگه برات ریسه دارم می بندم

فقط بخاطر دل فاطمه است

اگر بدون تو دارم می خندم

کجای این جهان آقا گرفتی

دست دعاتو سمت آسمونها

قربون موهای سر سفیدت

کم گریه کن به حال و روز ماها


میلاد امام زمان (عج)

نبض دقیقه ها هیجانی عجیب داشت

وقت سحر دلم حسی غریب داشت

گویا تمام آسمان پُرِ از قاصدک شده

یک قاصدک خبر از عطر سیب داشت

سجاده ای به سمت خدا پهن گشته است

خورشید شهر بر لبش اَمّن یُجیب داشت

گلدسته های عرش, اذان گوی کائنات

ناقوسِ دیر و راهبه حرف از حبیب داشت

کنعانیان خبر از یوسف آمده

ایام غصه و ماتم سرآمده

باید سرود از تو غزل عاشقانه ها

ای واژه ی پر از تلاطم تا بی کرانه ها

جاء الحق است نقشِ پر از حرفِ بازویت

یعنی علسیت حاضر در هر زمانه ها

بر روی شانه ات زهق الباطلی که هست

یعنی که راه توست ارثیه ی مادرانه ها

ای بهترین نشانه ی زهرایی خدا

پنهان شدی به حُرمت حرم بی نشانه ها

از دخل قافیه شد واژه صف به صف

هستی شبیه فاطمه تنها دُر نجف

ای بهترین مسیر رسیدن به آسمان

برق نگاه توست آب حیات ستارگان

من با تو زندگیم خوش تر از خوش است

دنیا و دل خوشی اش مال دیگران

آه از کسی که منتظرت بود و پیر شد

پر زد به حسرت ندیدنت آقای مهربان

پای پیاده کوله بدوش و دو چشم خیس

من راهیم اگر اجازه دهی سمت جمکران

امشب برای تو تمام زمین میهمانی است

امشب دل ملائکه هم جمکرانی است

موسی شنید نام تو را پای کوه طور

آتش کشید زندگیش را به عشق نور

عیسی اگر که دمش زنده می کند

اعجاز درس تو را می کند مرور

یوسف در انتظار تو شد ساکن به چاه

دل خوش به اینکه از مسیر دلش می کنی عبور

رد تو در تمامی ادیان گرفته ام

انجیل در صُحُف وبه تورات و در زبور

تو آخرین ذخیره و امید آخری

من نه پیمبران همه گویند محشری

نرگس گرفته در آغوش آفتاب

مادر بزرگ خدیجه رخش را زند گلاب

مریم بغل گرفته سرش شانه می زند

هاجر به آب زمزم و کوثر کشید آب

وقتی رسید به آغوش فاطمه

از گرمی وجود فاطمه اورا گرفته خواب

جبریل دور سرش در طواف عشق

گوید اذان به گوش پسر, پور بوتراب

یا طلعت رشیده جذبه چشم تو حیدریست

یا غرت الحمیده جمالت پیمبریست

با تو قدم گذاشت دلم در مسیر عشق

با چشم تو شده ام من فقیر عشق

من مست نام شما ای شراب نور

تو عشق عشق هستی و هستی امیر عشق

ابروی توست طاق کمان بلند عرش

من زخمی ام به چنین زخم تیر عشق

پیمانه های جام نگاهت ببین چه کرد

حالم خراب و شدم سر بزیر عشق

ساقی قدح شکسته ام و جار می زنم

دست خودم که نیست بر در و دیوار می زنم

باید که نامه ای بنویسم به نام اشک

آقا سلام بر تو زجنس سلام اشک

تکرار هر غروب غم انگیز جمعه ها

هر هفته خیره نشستم به بام اشک

من منتظر تو منتظر و جهانی به انتظار

بگرفته رنگ زندگی من مرام اشک

غمخوار غصه های منی نازنین من

روحی فداک متی ترانا.... کلام اشک

این است قصه ی مجنون و انتظار

باید که ذوب شوم از وصال یار

این جمعه ها بدون تو یعنی بهار نیست

در زندگی ما اثر از انتظار نیست

ما مدعی شیعه ی صد آتشه شدیم

تنها قرار ، بی تو کسی بی قرار نیست

روز و شب تمامی ما وقف صد هوس

اینجا کسی برای شما پای کار نیست

نان به نرخ روز ما شده ذکر ظهور تو

عجل ظهور مردم ما جز شعار نیست

آقا به جان فاطمه بیدار کن مرا

آقا بیا و لایق دیدار کن مرا

باید بساط دیدنتان دست و پا کنم

باید مسیر شعر خودم را جدا کنم

وقتی که یوسف است بر در تو با کلاف نخ

تنها امید من شده اینکه دعا کنم

یک روز می رسد به جماعت نماز صبح

در کربلا به شما  اقتدا کنم

یا پشت پنجره فولاد تا سحر

نذر کبوترانه خود را ادا کنم

شکر خدا که دلم گرم با شماست

امشب دلم حکایت یک بام و دو هواست