ریحانة النَبی (س)

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

ریحانة النَبی (س)

این پایگاه در نظر دارد جدیدترین سروده های شاعر آئینی و ذاکر اهلبیت (س) کربلایی مصطفی نصری را جهت اشاعه فرهنگ عشق به اهلبیت (س)انتشار دهد.عزیزانی که تمایل دارند از سبک های این ذاکر اهلبیت (س) استفاده نمایند از طریق صفحه (تماس با ما) و ارسال نظر خصوصی اعلام نمایند.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

گهواره آتش

 

 

شده سجاده خاکستر                     شده تسبیح تو پاره

خدا صبرت رو می بینه                  خدا تنهات نمیذاره

دلم از غصه سر میره                    دلم بدجور بی تابه

تن تو هیزم آتیش              تو می سوزی جهان خوابه

اگه جسمت زده تاول              اگه زخمات شده کاری

می گی به دشمنت دست از         حقیقت بر نمی داری

چه آروم کودکت خوابه             توی گهواره ی آتیش

دلت قرصه تو این خوابش      فرشته میشه هم بازیش

جهان ساده ازت رد شد              صدای دردتو نشنید

اصلا دنیا ازاین دردت            نمی دونم چرا ترسید؟!

تو غرق غربت دنیا               جهان خوابیده تو غفلت

تحمل کن که این قصه         رسید به آخرین قسمت

آهای زندونی دنیا                 جهان سلول بی مرزه

همون زندون که آزادی       براش هیچی نمی ارزه

شده کابوس تنپوشم        من از این تاریکی خستم

سکوت و می شکنم تا که        بگم همراه تو هستم

میلاد امام رضا (ع)

 

شاعر به عشق شما دست بر قلم زند

با واژه های خیس سری به حرم زند

یا ایها الرئوف سلامی ز راه دور

با مصرعی کنار ضریحت قدم زند

ابیات خود به پنجره فولاد زد گره

تا انتهای شعر خودش را رقم زند

وقتی که قافیه برای تو پیدا نمی شود

باید مسیر شعر خودش را بهم زند

امشب شب تولد خورشید دیگریست

خورشید آسمان هشتم زهرا چه حیدریست

ساعات معجزه ؛ و شهر مدینه عمیق خواب

یاللعجب به نیمه شب ؛چه وقت طلوع آفتاب؟!

در کوچه های شهر قدم می زند سکوت

نبض تمام ثانیه ها گرم اضطراب

خورشید میهمان خانه موسی ابن جعفر است

آغوش نجمه عکس علی را گرفته قاب

با حس مادری به کودک تازه رسیده گفت

زیباترین سلاله ی زهرا کمی بخواب

رویش حسن نمک چهره اش حسین

بازوی پهلوانی او چون یل حنین

شاعر که دید در قلمش نیست جوهری

پس بی قلم نوشت و نوشت از مسیر دیگری

شاید که فرشچیان بتواند کمک کند

با طرح خود نشان بدهد که چه محشری

در هر رواق ز روضه رضوان شاه طوس

آیینه کاری اش ملائکه را کرده مشتری

روکرد عرش خدا به بهشت و گفت

بر خود نناز پیش رضا کم می آوری

امشب ستاره بریزید همچو نقل و نبات

بر چهره منور شمس الشموس صلوات

زائر شدم شب ولادت نورانیت آقا

مهمان نواز همیشگی مشهد الرضا

آورده ام تمام حاجت سال قبیله ام

گندم خریده ام بدهم به کبوتران شما

بیرون زدم زخانه امیدم ضمانت است

ای ضامن همیشگی داستان آهوها

نقاره می زنند که حاجت روا شده

گویا غذای حضرتیت داده ام شفا

با کاسه های طلایی ز آب سقا خانه

می نوش و بگو رضا رضا مستانه

تسبیح به دست های مادری می چرخد

شاعر مسیر خودش را دوباره بر می گردد

وقت وداع و اشک خداحافظی چه زود

چشمش دوباره خیره به سمت گنبد

شاعر میان هم همه گم کرده راه خود

گویا بی اختیار ،قلم خود به صفحه می غلطد

پرچم ، ساعت ،صحن و کبوتر، اذان صبح

ایندفعه دل به ضریحت دخیل می بندد

اشک دم در و  وداع زیارت و یک دعا

امسال اربعین پیاده  روم سوی کربلا