میلاد امام حسن(ع)
بام شما بدون کبوتر نمی شود
آخر کسی معطَّل این دَر نمی شود
هر شاعرانه ای که بگویم در این میان
بی اذن فاطمه وارد دفتر نمی شود
چون نام فاطمه آمد به رسم عشق
هر باده ای که باده ی کوثر نمی شود
اصلا بدون نام پر از شکَّر حسن
هر منبری و مجلسی که مُعطَّر نمی شود
تو آمدی به گوش جهل عرب حق فرو کند
اصلاً نژاد فاطمه ابتر نمی شود
قربان نام فاطمه جز فاطمه کسی
با ذکر یاعلی که برابر نمی شود
نسل علی قیامت کبری عالم است
دنیا غبار پای قاسم و اکبر نمی شود
گفتم علی که قبله ی شعرم ترک خُورَد
شعرم دگر حریف گفتن حیدر نمی شود
بر چهار گوشه ی دنیا خبر رسید
امشب خدا که سفره ی افطار را که چید
سنگ تمام گذاشت به خلقت نورانی حسن
ما را زخاک حسن بعد آفرید
آیینه را مقابل رویش نهاد و بعد
نقش و نگار زد به رویش از هرآنچه دید
بالا گرفت جلوه ی خود را در آسمان
هرآنچه داشت ز روحش در او دمید
وقتی رسول بر دهنش بوسه می زند
کل علوم عالم امکان در او چکید
حالا که گرم خواب در آغوش مادریست
نازش چگونه دگر می توان خرید؟!
پیچیده عطر نذری زهرا به کوچه ها
شاه و گدا از این ولیمه بانو کمی چشید
چه خوب شد که محب تو غلام زاده بُوَد
قطعا که دشمنان حسن هم حرام زاده بُوَد
نام تو را خلاصه زهرا نوشته اند
نام مرا کنار تو شیدا نوشته اند
من یا کریم درگه تو اَیُّها الکَریم
بر روی شال سبز تو آقا نوشته اند
واژه به واژه آبی امواج لطف تو
همرنگ بی کرانه ی دریا نوشته اند
در ازدحام فقیران این درت
نام تمام خلق یکجا نوشته اند
نام تو روی نامه ی اعمال من که هست
بر روی نامه حکم مدارا نوشته اند
در مدح تو کمیت شعر زمین لنگ می زند
مدح تو را به عالم بالا نوشته اند
اسم تمام آل عبا را کنار تو
برسر در بهشت خوش خط و خوانا نوشته اند
ایل و تبار من همگی شان غلام تو
این سر که هیچ جان فقیرم به نام تو
آقای سبز پوش عطر تو می آورد نسیم
پُر شد تمام کوچه باغ دلم از همین شمیم
این ماجرای عطر سیب و همان ارث مادری
ما هم عجیب مثل تو مدهوش مادریم
این کاسه های خالی و یک عالمه دعا
اصلا نگفته مُهر اجابت زدی کریم!
ما قد کشیده ایم پای بیرق سبز تو یا حسن
هستیم ریزه خوار سفره ی احسانت از قدیم
شهبال جبرئیل سایه ایوان خانه ات
بوی بهشت می وزد از گرد این حریم
وقتیکه انبیا به درک وجودت نمی رسند
ما پس چگونه پی به مقام شما بریم
وقت اذان مغرب و ما پای سفره ات
امشب به دست فاطمه افطار می کنیم
افطار می کنیم ز نان گندم دستاس فاطمه
امشب شبیست که مادرانه شد احساس فاطمه
ای یوسف خوش قد و بالای فاطمه
لبخند پر لطافت لب های فاطمه
ای مادری ترین پسر ارشد علی
گیسو کمند، ای مه شب های فاطمه
نام تو را حسن گذاشت که نقاشی ات کند
در قاب واژه ها گل زیبای فاطمه
تو ساکن جزیره ی اسرار مادری
ای گنج سر به مهر معمای فاطمه
حا سین نون نه فقط می شود حسن
اسم تو رمز الفبای فاطمه
تو لافتی ذوالفقار علی در نبردها
ای اولین پیاله صهبای فاطمه
قدری عنایتی به این مریض پر از احتیاج کن
هم درد تو هم دوا تو ای مسیحای فاطمه
باید از این که هست عاشق ترت شوم
با یک نگاه تو خاکسترت شوم
شکر خدا که دلم با تو آشناست
نان تو خورده ام که دلم عاشق خداست
مجنون شدن در این حراجی لیلی که ساده است
خوش آن دلی که بر تب عشق تو مبتلاست
ای کاش مهر نوکریت بر جبین زنند
گویند خادم همیشگی باب مجتبی است
خادم ؟!مگر بقیع هم گنبد و بارگاه داشت
اصلا بقیع حس عجیبی برای ماست
ایرانیم همسایه ی قدیمی شهر امام رضا(ع)
اینجا ضریح سهم تمام امازاده هاست
گنبد چرا طاق فلک کُّل گنبدت
خورشید برق کوچکی از گنبد شماست
وقتی ضریح شما قلب شیعه هست
قطعا بقیع شعبه اصلی کربلاست
با رنگ سبز روی دلم حک شده حسن
تقدیر ما به شهادت رقم بزن