شهادت امام حسن مجتبی(ع)
هستم همیشه سر سفره ی کریم
یکدفعه هم ندیده ام این سفره تا شده
هرجا کریم سفره گرفته ندیده ام
در پای سفره خوب و بدی هم سوا شده
گفتم کریم صفحه پر از حجم واژه شد
هر واژه نام تو را می کند بغل
در بین شاعران شب شعر کربلا
احلی من العسل شده زیباترین غزل
رفتند اربعین همگی سمت کربلا
تنها نسیم شده زائر حسن
بعد از دوماه روضه ی اربابمان حسین
امشب شده حسینه ها ذاکر حسن
عالم نشسته سر سفره ی کریم
مهمان دست فاطمه هستیم بی تردید
او بذر عاطفه را کاشت بی کم و کاست
آنجا که هیچ لهجه ای از عاطفه نمی فهمید
حسن ختام دفتر ایام عاشقیست
روزی هرکسی نبود ذکر نام او
من در تحیرم که شده ارتزاق عرش
عطر خوشی که می وزد از هر سلام او
تاریخ را دوباره قلم ثبت می کند
ایندفعه خانه اش پر از ازدحام یار
ایندفعه همسری که وفادار حضرت است
ایندفعه خیل لشگر مولاست بی شمار
طرح جدید زده کوچه ی بنی هاشم
دیوارهایی از گل یاس و بدون سنگ
باید مسیر از دو طرف باز تر شود
خیلی بلاست در وسط کوچه های تنگ
درب تمام خانه ها همگی شان بدون میخ
هیزم فقط برای شعله نان باشد و تنور
اصلا طناب بین دکان های شهر نیست
وقتی فرشته می کند از کوچه ها عبور
باید که طرح نو بزنم بر مزار تو
باید که فرشچیان را صدا کنم
قالیچه ای برای صحن شما بافت مادرم
باید که نذر مادر خود را ادا کنم
بادی وزید صفحه ورق می زند ورق
جوهر چو اشک بارش بی رحم تیر شد
از لا به لای صفحه ی قرآن ناطقی
کوثر چکید و دشت پر از خشم تیر شد
چشمان تیر در تن تابوت می گریست
روضه رسید در وسط فکر حرمله
بادی وزید صفحه ورق می زند ورق
تیری گذاشت روی گلو خط فاصله...