میلاد بهار...
کاسه ی خالی غزل هایم
سمت شعرت فقیر می آیم
واژه ها بی رمق تر از آن اند
که بیایند روی لب هایم
و مسیری که می رسد بر دار
سر به سر بر جنون من مگذار
هر چه از تو رسد غنیمت من
توی دستم کمی غزل بگذار
راستی سلام ای دریا
گل گلدانِ نرگسِ زهرا
پیرمردِ جوانِ امروزی
مرد دیروز و مرد فرداها
چقدر نیمه های شعبانم
آیه ی انتظار می خوانم
قطره ای اشکِ با لبخند
اسم این حال را نمی دانم
کوچه ها ریسه بند میلادت
همه در گیر عاشق آبادت
ایستگاهی که شربت نذری
می دهد تا چنین کند یادت
بوی اسفند درب هیئت ها
حض زیباترینِ لذت ها
نرسیده نگفته در هیئت
به اجابت رسیده حاجت ها
سخن از شاه بیت مجلس شد
جای خالی نام تو حس شد
عمر گل ها که گفته کوتاه است؟
همه گل ها فدای نرگس شد
عوضم کرده حرف چشمانت
چه کسی نیست مات و حیرانت
کهکشان ها چو دانه ی تسبیح
می رود در مدار دستانت
شعر و شور و شراب لبهایت
می چکد خنده از غزلهایت
ای در آیینه حضرت زهرا
خون حیدر میان رگهایت
شده طاووس جنتم پیدا
شده ابیات عاشقی معنا
نقش جاء الحق است بر بازو
ذهق الباطلش معماها...
خبر آمد که گوهر آمده است
نیمه ی ماه مادر آمده است
نیمه ی ماه نه که خورشید است
و اذالشمس حیدر آمده است
ما عرفناک مصطفی شده ای
کرم ا... مجتبی شده ای
طیب ا... تار گیسویت
رمز اعجاز انبیا شده ای!
لشکر لیلیان به دنبالت
ایل مجنون فدای آن خالت
صد سمرقند و صد بخارا را
کرده عشاق جزو اموالت
الغرض کرده ناز شما
صید خود در نگاه آهو را
شک ندارم خدا هم عاشق توست
که به این شیوه می روی آقا
در شعاع حریم حساست
چارده قرن عشق و احساست
چارده قرن عطر تو پیچید
هر کجا بود اسم عباست
لا به لای تمام شب بوها
پشت پرچنین کوچه باغ شما
می رسم به قرار عاشقی ام
عرش نه!کنج ایوان سامرا
آمدم تا به من امان بدهی
گوشه چشمی به من نشان بدهی
آمدم تا میان خوبانت
اذن دیدار جمکران بدهی
شب آغاز آخرین راه است
وقت تشخیص راه و بی راه است
در پس قیل و قال های دروغ
می رسد نغمه ای که دلخواه است
لیله القدر سال نوکرها
سوره ی انتظار کوثرها
حضرت جمعه های طولانی
بغض سنگین چشم مادرها
می سپارم سلام خود بر باد
می سپارم تو را به این فریاد
مرد لبخند روزهای امید
هر کجایی سرت سلامت باد