سلام آقای روضه
سلام آقای روضه
شب و مهتاب آیینه یه سیب سرخ و سجاده
ببین عکس تو و مهتاب توی آیینه افتاده
سیاهپوش تن کوچه تموم شهر بارونه
دوباره اسم تو بالاست روی هر سر در خونه
کتیبه محتشم پرچم حسینیه علم هیئت
صدای تبل و زنجیره که می گیره ازت رخصت
منم اون بچه قنداقی که توی روضه ی هفتم
میون اشک نوکرهات صدای گریه هاش شد گم
منم نذر شب هشتم علم به دوش تاسوعا
منم اونی که دلتنگی واسش تو ظهر عاشورا
سلام آقای روضه سلام سردار تنها
سلام خورشید زخمی سلام ای تشنه دریا
عطش بغض و تب خیمه یه گودال و یه انگشتر
یه مشکی از خجالت سوخت پیش سردار بی لشکر
یه قطره خون یه قطره شیر روی رگهای شیر خواره
با این تصویر تا دنیاست خدا واست عزاداره
واسه این کودک کوچیک یه قطره آب کافی بود
نگاه خیره ی مادر به سمت مشک خالی بود
دلم دلتنگ بیرق هاست دلم تنگه واسه هیئت
دعا کن تا بشه روزیم یکم از چایی روضت
یه مهر تربت و سجده دو رکعت اشک با حسرت
منو یک عالمه خواهش منو رویای ششگوشت
سلام آقای روضه سلام سردار تنها
سلام خورشید زخمی سلام ای تشنه دریا
- ۹۴/۰۷/۲۲