میلاد امام زمان (عج)
نبض دقیقه ها هیجانی عجیب داشت
وقت سحر دلم حسی غریب داشت
گویا تمام آسمان پُرِ از قاصدک شده
یک قاصدک خبر از عطر سیب داشت
سجاده ای به سمت خدا پهن گشته است
خورشید شهر بر لبش اَمّن یُجیب داشت
گلدسته های عرش, اذان گوی کائنات
ناقوسِ دیر و راهبه حرف از حبیب داشت
کنعانیان خبر از یوسف آمده
ایام غصه و ماتم سرآمده
باید سرود از تو غزل عاشقانه ها
ای واژه ی پر از تلاطم تا بی کرانه ها
جاء الحق است نقشِ پر از حرفِ بازویت
یعنی علسیت حاضر در هر زمانه ها
بر روی شانه ات زهق الباطلی که هست
یعنی که راه توست ارثیه ی مادرانه ها
ای بهترین نشانه ی زهرایی خدا
پنهان شدی به حُرمت حرم بی نشانه ها
از دخل قافیه شد واژه صف به صف
هستی شبیه فاطمه تنها دُر نجف
ای بهترین مسیر رسیدن به آسمان
برق نگاه توست آب حیات ستارگان
من با تو زندگیم خوش تر از خوش است
دنیا و دل خوشی اش مال دیگران
آه از کسی که منتظرت بود و پیر شد
پر زد به حسرت ندیدنت آقای مهربان
پای پیاده کوله بدوش و دو چشم خیس
من راهیم اگر اجازه دهی سمت جمکران
امشب برای تو تمام زمین میهمانی است
امشب دل ملائکه هم جمکرانی است
موسی شنید نام تو را پای کوه طور
آتش کشید زندگیش را به عشق نور
عیسی اگر که دمش زنده می کند
اعجاز درس تو را می کند مرور
یوسف در انتظار تو شد ساکن به چاه
دل خوش به اینکه از مسیر دلش می کنی عبور
رد تو در تمامی ادیان گرفته ام
انجیل در صُحُف وبه تورات و در زبور
تو آخرین ذخیره و امید آخری
من نه پیمبران همه گویند محشری
نرگس گرفته در آغوش آفتاب
مادر بزرگ خدیجه رخش را زند گلاب
مریم بغل گرفته سرش شانه می زند
هاجر به آب زمزم و کوثر کشید آب
وقتی رسید به آغوش فاطمه
از گرمی وجود فاطمه اورا گرفته خواب
جبریل دور سرش در طواف عشق
گوید اذان به گوش پسر, پور بوتراب
یا طلعت رشیده جذبه چشم تو حیدریست
یا غرت الحمیده جمالت پیمبریست
با تو قدم گذاشت دلم در مسیر عشق
با چشم تو شده ام من فقیر عشق
من مست نام شما ای شراب نور
تو عشق عشق هستی و هستی امیر عشق
ابروی توست طاق کمان بلند عرش
من زخمی ام به چنین زخم تیر عشق
پیمانه های جام نگاهت ببین چه کرد
حالم خراب و شدم سر بزیر عشق
ساقی قدح شکسته ام و جار می زنم
دست خودم که نیست بر در و دیوار می زنم
باید که نامه ای بنویسم به نام اشک
آقا سلام بر تو زجنس سلام اشک
تکرار هر غروب غم انگیز جمعه ها
هر هفته خیره نشستم به بام اشک
من منتظر تو منتظر و جهانی به انتظار
بگرفته رنگ زندگی من مرام اشک
غمخوار غصه های منی نازنین من
روحی فداک متی ترانا.... کلام اشک
این است قصه ی مجنون و انتظار
باید که ذوب شوم از وصال یار
این جمعه ها بدون تو یعنی بهار نیست
در زندگی ما اثر از انتظار نیست
ما مدعی شیعه ی صد آتشه شدیم
تنها قرار ، بی تو کسی بی قرار نیست
روز و شب تمامی ما وقف صد هوس
اینجا کسی برای شما پای کار نیست
نان به نرخ روز ما شده ذکر ظهور تو
عجل ظهور مردم ما جز شعار نیست
آقا به جان فاطمه بیدار کن مرا
آقا بیا و لایق دیدار کن مرا
باید بساط دیدنتان دست و پا کنم
باید مسیر شعر خودم را جدا کنم
وقتی که یوسف است بر در تو با کلاف نخ
تنها امید من شده اینکه دعا کنم
یک روز می رسد به جماعت نماز صبح
در کربلا به شما اقتدا کنم
یا پشت پنجره فولاد تا سحر
نذر کبوترانه خود را ادا کنم
شکر خدا که دلم گرم با شماست
امشب دلم حکایت یک بام و دو هواست