ریحانة النَبی (س)

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

پایگاه نشر اشعار آئینی سروده شده توسط ذاکر اهلبیت(س) کربلایی مصطفی نصری

ریحانة النَبی (س)

این پایگاه در نظر دارد جدیدترین سروده های شاعر آئینی و ذاکر اهلبیت (س) کربلایی مصطفی نصری را جهت اشاعه فرهنگ عشق به اهلبیت (س)انتشار دهد.عزیزانی که تمایل دارند از سبک های این ذاکر اهلبیت (س) استفاده نمایند از طریق صفحه (تماس با ما) و ارسال نظر خصوصی اعلام نمایند.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

میلاد امام زمان (عج)

نبض دقیقه ها هیجانی عجیب داشت

وقت سحر دلم حسی غریب داشت

گویا تمام آسمان پُرِ از قاصدک شده

یک قاصدک خبر از عطر سیب داشت

سجاده ای به سمت خدا پهن گشته است

خورشید شهر بر لبش اَمّن یُجیب داشت

گلدسته های عرش, اذان گوی کائنات

ناقوسِ دیر و راهبه حرف از حبیب داشت

کنعانیان خبر از یوسف آمده

ایام غصه و ماتم سرآمده

باید سرود از تو غزل عاشقانه ها

ای واژه ی پر از تلاطم تا بی کرانه ها

جاء الحق است نقشِ پر از حرفِ بازویت

یعنی علسیت حاضر در هر زمانه ها

بر روی شانه ات زهق الباطلی که هست

یعنی که راه توست ارثیه ی مادرانه ها

ای بهترین نشانه ی زهرایی خدا

پنهان شدی به حُرمت حرم بی نشانه ها

از دخل قافیه شد واژه صف به صف

هستی شبیه فاطمه تنها دُر نجف

ای بهترین مسیر رسیدن به آسمان

برق نگاه توست آب حیات ستارگان

من با تو زندگیم خوش تر از خوش است

دنیا و دل خوشی اش مال دیگران

آه از کسی که منتظرت بود و پیر شد

پر زد به حسرت ندیدنت آقای مهربان

پای پیاده کوله بدوش و دو چشم خیس

من راهیم اگر اجازه دهی سمت جمکران

امشب برای تو تمام زمین میهمانی است

امشب دل ملائکه هم جمکرانی است

موسی شنید نام تو را پای کوه طور

آتش کشید زندگیش را به عشق نور

عیسی اگر که دمش زنده می کند

اعجاز درس تو را می کند مرور

یوسف در انتظار تو شد ساکن به چاه

دل خوش به اینکه از مسیر دلش می کنی عبور

رد تو در تمامی ادیان گرفته ام

انجیل در صُحُف وبه تورات و در زبور

تو آخرین ذخیره و امید آخری

من نه پیمبران همه گویند محشری

نرگس گرفته در آغوش آفتاب

مادر بزرگ خدیجه رخش را زند گلاب

مریم بغل گرفته سرش شانه می زند

هاجر به آب زمزم و کوثر کشید آب

وقتی رسید به آغوش فاطمه

از گرمی وجود فاطمه اورا گرفته خواب

جبریل دور سرش در طواف عشق

گوید اذان به گوش پسر, پور بوتراب

یا طلعت رشیده جذبه چشم تو حیدریست

یا غرت الحمیده جمالت پیمبریست

با تو قدم گذاشت دلم در مسیر عشق

با چشم تو شده ام من فقیر عشق

من مست نام شما ای شراب نور

تو عشق عشق هستی و هستی امیر عشق

ابروی توست طاق کمان بلند عرش

من زخمی ام به چنین زخم تیر عشق

پیمانه های جام نگاهت ببین چه کرد

حالم خراب و شدم سر بزیر عشق

ساقی قدح شکسته ام و جار می زنم

دست خودم که نیست بر در و دیوار می زنم

باید که نامه ای بنویسم به نام اشک

آقا سلام بر تو زجنس سلام اشک

تکرار هر غروب غم انگیز جمعه ها

هر هفته خیره نشستم به بام اشک

من منتظر تو منتظر و جهانی به انتظار

بگرفته رنگ زندگی من مرام اشک

غمخوار غصه های منی نازنین من

روحی فداک متی ترانا.... کلام اشک

این است قصه ی مجنون و انتظار

باید که ذوب شوم از وصال یار

این جمعه ها بدون تو یعنی بهار نیست

در زندگی ما اثر از انتظار نیست

ما مدعی شیعه ی صد آتشه شدیم

تنها قرار ، بی تو کسی بی قرار نیست

روز و شب تمامی ما وقف صد هوس

اینجا کسی برای شما پای کار نیست

نان به نرخ روز ما شده ذکر ظهور تو

عجل ظهور مردم ما جز شعار نیست

آقا به جان فاطمه بیدار کن مرا

آقا بیا و لایق دیدار کن مرا

باید بساط دیدنتان دست و پا کنم

باید مسیر شعر خودم را جدا کنم

وقتی که یوسف است بر در تو با کلاف نخ

تنها امید من شده اینکه دعا کنم

یک روز می رسد به جماعت نماز صبح

در کربلا به شما  اقتدا کنم

یا پشت پنجره فولاد تا سحر

نذر کبوترانه خود را ادا کنم

شکر خدا که دلم گرم با شماست

امشب دلم حکایت یک بام و دو هواست


سال نو مبارک

لبت پرخنده ساز زندگیت کوک

تو حوض قلبت عکس ماه باشه

حیاط خونتون لبریز خورشید

خدا تو سفرتون برکت بپاشه

به عطر ربنای سال تحویل

به مهر کربلا تسبیح مادر

به ذکر یارب لب های بابا

تو این ساعات نورانی آخر

الهی  زندگیت رنگ خدا شه

دلت با عشق حیدر آشنا شه

الهی توی تقدیر تو امسال

نصیبت یک برات کربلاشه


مدافعان حرم

سکوتی که فقط بغضم رو بیشتر

شبیه استخون تو گلو کرد

غرورم رو شکست و بی تفاوت

منو با هجمه ی غم رو به رو کرد

سکوتی که میشد آغاز فریاد

صدای تابش مهتاب می زد

ولی انگار این شهر بی احساس

خودش رو کم کمک به خواب می زد

همه قاب جهان آغشته به خون

نمایشگاه کشتارعروسک

چه فرقی می کنه واسه گلوله

که می ره صاف تو قلب یه کودک

چه سخته خوابیدن یک لحظه توی

اتاق خوابی که سقفش آسمونه

شاید یک کم بخوابه تا خود صبح

شاید تا روز بعد زنده بمونه

هوا سرده دلا سرده جهان سرد

تو این آتیش جنگ نا برابر

شده یک تیتر تکراری تو اخبار

برادر می بره سر از برادر

هوا سرده تو این چله زمستون

یه خونه روشنه اما اجاقش

ننه عصمت با دست پینه بسته

داره دستکش می بافه تو اتاقش

طبیبش منع کرده بافتن رو

ولی اون تو دلش یک راز داره

ننه عصمت دلش قرصه به اینکه

حریم زینبی سرباز داره

ننه عصمت خیالت تخت باشه

نه تنها بچه های کل ایران

که با سربند این الفاطمیون

شدن سینه سپر شیرای افغان

واسه زینب تموم کل تاریخ

حرم تنها یه شب بی پاسبون بود

شبی که ماه روی نیزه ها شد

شبی که علقمه دریای خون بود

می خوام یک تار موی جون باشم

می خوام تسکین قلب فاطمه شم

اگه تو کربلا اون روز نبودم

می خوام سیراب جام علقمه شم

کسی که عشق حیدر تو رگاشه

توی هر معرکه میشه یه لشکر

واسه شیعه بزرگ کوچیک نداره

کوچیکامون مرید راه اصغر

من از اون لحظه که دنیا رو دیدم

با اشک روضه شیرم داده مادر

نمک پرورده ی خان حسینم

دخیل پرچم عباس و اکبر

سکوتم رو پای ترسم نذارید

هنوز شیعه باهاتون کار داره

دیگه این معرکه مثل احد نیست

هنوز این سرزمین عمار داره


یلدای زهرایی...



به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا(س)

 


شب یلدا اگه تو خانواده


یه مادر بستری باشه چی میشه


سر سفره همه حاضر که باشن


جای خالی مادر پر نمیشه


همه زیبایی شب های یلدا


به عطر دست پخت مادراشه


چه سخته ذهنمون درگیر باشه


بدون درد مادر جابه جا شه


انار سرخ یلدا رو ببینی


به یاد پیرهن گلدار مادر


تو سرما کف زدن چه سخت میشه


ببینی ذره ای تب داره مادر


شب یلدا تو این شب ها مدینه


مرور ضربه ی تند تو کوچه ست


تنی میلرزه از درد و نه سرما


گرفتار تو بهت سرد یک دست


شب یلدای زینب زخم مادر


سیاهی عجیب چشم مادر


شب یلدا حسن می پیچه از درد


صدای ضربه ی دیوار و یک سر....


یلداتون زهرایی....


 


سلام آقای روضه

سلام آقای روضه     

شب و مهتاب  آیینه            یه سیب سرخ و سجاده

ببین عکس تو و مهتاب               توی آیینه افتاده

سیاهپوش تن کوچه                    تموم شهر بارونه

دوباره اسم تو بالاست             روی هر سر در خونه

کتیبه محتشم پرچم                 حسینیه علم هیئت

صدای تبل و زنجیره         که می گیره ازت رخصت

منم اون بچه قنداقی           که توی روضه ی هفتم

میون اشک نوکرهات        صدای گریه هاش شد گم

منم نذر شب هشتم                علم به دوش تاسوعا

منم اونی که دلتنگی            واسش تو ظهر عاشورا

سلام آقای روضه     سلام سردار تنها

سلام خورشید زخمی   سلام ای تشنه دریا

عطش بغض و تب خیمه       یه گودال و یه انگشتر

یه مشکی از خجالت سوخت   پیش سردار بی لشکر

یه قطره خون یه قطره شیر   روی رگهای شیر خواره

با این تصویر تا دنیاست             خدا واست عزاداره

واسه این کودک کوچیک      یه قطره آب کافی بود

نگاه خیره ی مادر            به سمت مشک خالی بود

دلم دلتنگ بیرق هاست         دلم تنگه واسه هیئت

دعا کن تا بشه روزیم           یکم از چایی  روضت

یه مهر تربت و سجده       دو رکعت اشک با حسرت

منو یک عالمه خواهش          منو رویای ششگوشت

سلام آقای روضه       سلام سردار تنها

سلام خورشید زخمی   سلام ای تشنه دریا

 

 

 


محکومیت قتل عام منا

وقتی ابوسفیان کلید کعبه را دارد

قطعا که شیطان قتلگاهی در منا دارد

وقتی سپاه ابرهه در مکه ساکن هست

یعنی تمام شهر جنگ با خدا دارد

وقتی که اصحاب سقیفه گرد هم جمعند

ره بستن این طایفه خیلی بلا دارد

وقتی ولیدبن مغیره حاکم شرع است

هر قتل عامی در منا حکم قضا دارد

فرزند شوم قلعه خیبر کجا و خانه کعبه؟

هر خون که می ریزد یهودی ردپا دارد

تبت یدا خواندن برای بو لهب تاکی؟

باید به جانش آتشی دنیا به پا دارد

فرمانده کل قوا اخطار جدی داد

این مملکت به رهبرش خیلی وفا دارد

ما شیعه های پهلوان خیبری هستیم

یعنی که این کشور به حیدر اقتدا دارد

راحت شراب خون مظلومان بنوشید

هر قدرتی یک روز آخر انقضا دارد




گهواره آتش

 

 

شده سجاده خاکستر                     شده تسبیح تو پاره

خدا صبرت رو می بینه                  خدا تنهات نمیذاره

دلم از غصه سر میره                    دلم بدجور بی تابه

تن تو هیزم آتیش              تو می سوزی جهان خوابه

اگه جسمت زده تاول              اگه زخمات شده کاری

می گی به دشمنت دست از         حقیقت بر نمی داری

چه آروم کودکت خوابه             توی گهواره ی آتیش

دلت قرصه تو این خوابش      فرشته میشه هم بازیش

جهان ساده ازت رد شد              صدای دردتو نشنید

اصلا دنیا ازاین دردت            نمی دونم چرا ترسید؟!

تو غرق غربت دنیا               جهان خوابیده تو غفلت

تحمل کن که این قصه         رسید به آخرین قسمت

آهای زندونی دنیا                 جهان سلول بی مرزه

همون زندون که آزادی       براش هیچی نمی ارزه

شده کابوس تنپوشم        من از این تاریکی خستم

سکوت و می شکنم تا که        بگم همراه تو هستم

میلاد امام رضا (ع)

 

شاعر به عشق شما دست بر قلم زند

با واژه های خیس سری به حرم زند

یا ایها الرئوف سلامی ز راه دور

با مصرعی کنار ضریحت قدم زند

ابیات خود به پنجره فولاد زد گره

تا انتهای شعر خودش را رقم زند

وقتی که قافیه برای تو پیدا نمی شود

باید مسیر شعر خودش را بهم زند

امشب شب تولد خورشید دیگریست

خورشید آسمان هشتم زهرا چه حیدریست

ساعات معجزه ؛ و شهر مدینه عمیق خواب

یاللعجب به نیمه شب ؛چه وقت طلوع آفتاب؟!

در کوچه های شهر قدم می زند سکوت

نبض تمام ثانیه ها گرم اضطراب

خورشید میهمان خانه موسی ابن جعفر است

آغوش نجمه عکس علی را گرفته قاب

با حس مادری به کودک تازه رسیده گفت

زیباترین سلاله ی زهرا کمی بخواب

رویش حسن نمک چهره اش حسین

بازوی پهلوانی او چون یل حنین

شاعر که دید در قلمش نیست جوهری

پس بی قلم نوشت و نوشت از مسیر دیگری

شاید که فرشچیان بتواند کمک کند

با طرح خود نشان بدهد که چه محشری

در هر رواق ز روضه رضوان شاه طوس

آیینه کاری اش ملائکه را کرده مشتری

روکرد عرش خدا به بهشت و گفت

بر خود نناز پیش رضا کم می آوری

امشب ستاره بریزید همچو نقل و نبات

بر چهره منور شمس الشموس صلوات

زائر شدم شب ولادت نورانیت آقا

مهمان نواز همیشگی مشهد الرضا

آورده ام تمام حاجت سال قبیله ام

گندم خریده ام بدهم به کبوتران شما

بیرون زدم زخانه امیدم ضمانت است

ای ضامن همیشگی داستان آهوها

نقاره می زنند که حاجت روا شده

گویا غذای حضرتیت داده ام شفا

با کاسه های طلایی ز آب سقا خانه

می نوش و بگو رضا رضا مستانه

تسبیح به دست های مادری می چرخد

شاعر مسیر خودش را دوباره بر می گردد

وقت وداع و اشک خداحافظی چه زود

چشمش دوباره خیره به سمت گنبد

شاعر میان هم همه گم کرده راه خود

گویا بی اختیار ،قلم خود به صفحه می غلطد

پرچم ، ساعت ،صحن و کبوتر، اذان صبح

ایندفعه دل به ضریحت دخیل می بندد

اشک دم در و  وداع زیارت و یک دعا

امسال اربعین پیاده  روم سوی کربلا

 

 

میلاد حضرت معصومه

وقتی که سفره به نام کریمه هاست

مهمان چه فرق اگر شاه یا گداست

اینجا غبار هم که شوی کوه بیندت

چون میزبان اصلی سفره خود رضاست

تو صابره،عابده،معصومه،فاطمه

سجاده ات مسیر عبور فرشته هاست

در این جهان اگر که مسیحا دمی بود

می داند اینکه نام تو در نسخه اش دواست

امشب خدا به فاطمه گرم نظاره شد

چادر تکاند فلک پر ستاره شد

عطر بهار ، نسیم حریم تو

روزی نوکر است به دست کریم تو

همچون نگین طلا در کویر قم

ایران شد است مات مقام عظیم تو

فواره های صحن شما آب کوثر است

فرش تمام عرش ز جنس گلیم تو

ای دختر ملیح کاظم و ای خواهر رضا

من سائلم گدای گدای قدیم تو

شاخه نبالت مشهد و سوهان قم که هست

با چای کاظمین بنوشی شوی تو مست

 

شهادت امام جعفر صادق (ع)


 

 

با یاد غربت حرمت گریه می کنم

بر قامت  نهیف و خمت گریه می کنم

امشب بجای مردم شهر مدینه هم

با زجه پا به پای غمت گریه می کنم

آری دوباره آتش و چکمه دوباره دود

آقا به اینکه بد زدنت گریه می کنم

کوچه همیشه دست علی بسته دیده است

اما به زخم های تنت گریه می کنم

گریه کن همیشگی روضه ی حسین

بر تازیانه ای که زد به لبت گریه می کنم

ای سفره دار روضه بازار های شام

بر ضربه ای که زد به سرت گریه می کنم

سجاده را کشید به صورت زمین خوری

بر خنده های دو رو برت گریه می کنم

سرفه که می کنی گلویت خسته می شود

آقا به جسم بی رمقت گریه می کنم

یک جرعه آب نیست بنوشی عزیز من

دارم بخاطر عطشت گریه می کنم

لب های خشک تو نمک روضه ام شده

با یاد جد بی کفنت گریه می کنم

عمری نشسته ام در این خانه و هنوز

با حسرت ندیدن حرمت گریه می کنم